♥ عشق من و دنیام ♥
ما به هم میرسیمو خوشبختیم
اکنــوטּ پــے بـرده ام کـــہ عجـایبـــ دنیـــا هشتـــ گـانـــہ انـد! بــےشکــ " آغــــوش تــــو " هشتـمیـטּ عجـایـبـــ دنیــاستـــ واردش کـــہ مـےشوے زمـاטּ بــےمعـنـا مـےشـود هیــچ بــُعـدے نـدارد بــے آنـکـــہ نـفـس بـکـشــے روحتـــ تـازه مـےشــود تمـام ثـروتـــ دنـیـــا را بـــہ یکـــ وجـبـش خـواهـم بـخـشـیـد....!!! ""
به سلامتی کس که به سلامتی کس کبغلش کردم تمامه تنم لرزید نه بخاطره خوشحالی یا عشق بخاطر ترس فردای بدون اون بو بغلش کردم تمامه تنم لرزید نه بخشق بخاطر ترس فردای بدون اون بودن اگــــــــر دیوانگی نباشد پس چیست؟؟ رمزه اون پستو برداستم بخونین لدفن داستان امروزم مینویسم دیشب رفتیم بیرون...وقتی رسید یهو هوا خیلی بد شد....باد شدید میومد...بارونم قاطیش شد یهو....خیلی بد بود همین 1ساعتیم که میشه باهم بیرون باشم گند زده شد بهش...این که از صب هوا خوب باشه و یهو دقیقن وقتی که ما همو میبینیم اینجوری شه واقعن اعصابه ادمو خورد میکنه... خفه شدیم بسکه خاک رفت تو نفسمونو هی عطسه کردیم....هیچی دیگه مجبور شدیم بریم تو پاسازا تا ازین هوای مسخره دور باشیم الکی وقت بگذرونیم.... منم که زود باید میمومدم خونه....هیچی دیگه خیلی بد بود باید زود ازش جدا میشدم خیلی عصبی شدم....خیلی مسخرس واسه اون مطلبه رمزیه ک باز نمیشه نمدونم چکنم.... یک روز که باران می بارد یسری مسایل ذهنمو مشقول کرده خوشحال میشم کمک کنین... اگر شعرهای من زیباست حالا اصلاً مهم نیست خلاصه بگویم شاعر: گروس عبدالملکیان ازینک دیدمش دوباره شکرت...بعد ازکلی وقت دیدم عشقمو.... به یادت سر مستم تو این نگاه آسمانی یادم کن تا هستم به یک امید زندگانی مي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي ای کاش میشد یه گوشه ای نوشت... خدایا خیلی خستم فردا بیدارم نکن انقدر فریاد هایم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم بنگرید ، من دیوانه نیستم تنهایی مرا انقدراسیرخود ساخته که نفس هایم ازمن جدا شده..... مرا درپنجه های هیو لاماند خود مراانقدر محکم گرفته که ازخودخسته شده هم ....... تنهای رویاهای راازمن جداساخته.............. لبخند های سرشارازمحبتم راازمن دزدیده ...... شناختم راازمن گرفته ............... تهینه قلبم را باتصودر وحشیانه خود ازهم پاشیده ............ فصل بهار زندگیم را برای همیش خزان ساخته......... حرفهای خوشم رااسیرغم های خود ساخته ....... ازجسم خودم روحم رادورنموده..... به خوشیهایم قیمت ناچیزیگزاشته ............ براچهره بشاشم چهره پرازوحشت راداده... بجای لبخندم اشک را درچشم هایم گزاشته.. به روی اهینه قلبم چادر سیاه رابرافراشته. ازتنهاییــــــــــــــــــــــــ خســــــــــــــــــــــــته شدم دلم تنگ است دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است… دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد … دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند… دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد … دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد… دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد… دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد … دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد … دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست… دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده… دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده… دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است… دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است… دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است… دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است… دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است… دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست… دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند… دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست… دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است… دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است
وقتی در این دنیایِ به این بزرگــــــــــی...
دلت فقط هــــــــــوایِ یک نفر را میکند!!!!
.
یک روز که چتـرمان دو نفره شــده
.
یک روز که همه جا حـسابی خـیـس اسـت
.
یــک روز که گــونـه هایــت ،
از سرما
سرخ ِ سرخ . . .
.
آرام تر از هر چـه تصـورش را کنی
آهــستـه
.
.
.
می بوسمت . . !
ادامه مطلـب
دلیلش آن است
که تو زیبایی.
هی بیا و بگو
چنین است و چنان است.
مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
خانهات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم.
حالا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانهات باشد
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد.
سـَر ميـــز شــام..
يادتــ كـہ مے افتــم...بغض ميكنَــم
اشكــ در چشـمانم حلقـہ مــيزند
همـہ متعجــِب نگاهـم ميكـُـنند..
لَبخنـــ:)ــد ميزنــم و ميــگويـم:
چقـــدر داغ بـُـود!!
ه سادگی رفـت ؛
نــه اینکه دوستم نداشت !
نـــــــــه ،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فهمید خیییییییلی دوستش دارم
گاهی دست خـــودم را می گیرم !!
می برم هوا خوری ..!
یــاد تو هم که همه جا با من است..
تنــهایــی هم که پا به پایم میدود..
میبینی؟
وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است !
کر می شوید ....
فقط کمی تنهایم
همین
چرا نگاه میکنی؟
تنها ندیده ای؟
به من نخند
من هم روز گاری عزیز دل کسی بودم.
MiSs-A |